دیشب خواب بنز دیدم از نوع E-class که خاکستری بود...
از اقبال بلند وسط خواب به این گران قیمتی شاش بر ما حادث گردید و بیدارمان کرد سگ پدر!
القصه رفتیم و سوار شدیم و خواستیم دور بزنیم که رکاب بنز گیر کرد به جدول لب جوب!!!!
نیک که می اندیشم چه مبارک شاشی بود که پراندمان از خواب!
و گر نه در عالم رویا دق می کردیم از غصه !
خدا ما را شناخت بنزمان نداد!!!!
والسلام!
مزخرف مینویسی دیگه...
خوبه یه فضایی هست که آدمای خل و چلی مثل تو که تا دوتا کتاب میخونن گمان روشن فکری میزنه به سرشون بیان اختلالات مغزیشونو خالی کنن بلکه حالشون بهتر شه...
شما نخون... غلط نکنم روش انفکریا... آخه روش انفکرا دوست دارن فقط خودشون اختلالات مغزیشونو بنویسن...
غلط رو که نکن...روش انفکرم یکی از اختلالات مغزیه خودته که گمانش رو به دیگران میزنی...
چون برخود همه ی روش انفکرا با منتقدانشون همین جوریه...
مگه چه برخوردی باهات کردم ؟
شما توفیر توهین و انتقاد رو نمی دونی؟
برای بیان انتقاد باید از کلمات بهتری استفاده می کردی...
یک بار دیگه مطالب وبلاگ و کلماتی رو که استفاده میکنی نگاه کن. . .
چرا باید برای بیان انتقاد از کلمات بهتر! استفاده کرد؟؟؟
این طرز نوشتن و این کلمات آدم رو اینطور معرفی میکنه...
اگر برای شما توهین به حساب اومده حتما گمان میکنی که اینطور نیستی...! که اگر نیستی میتونی قبل از نوشتن کمی بیشتر فکر کنی و به بقیه هم نگی "شما نخون"....
مگه تو می تونی به من بگی چ طور باشم؟ یا من به تو؟
ما ( من و تو ) هر چی هستیم واسه خودمون هستیم...
این وبلاگ منه... مخاطب من جرف منو می فهمه و ادبیات منو...
ادبیات خودتو تو وبلاگ خودت پیاده کن... و با مخاطب خودت صحبت کن...
اصلا من مخاطبی رو می خوام که حرف متو بفهمه نه اون حرفی که تو دوست داری من بزنم... با اون کلماتی که تو می خوای...
وقتی داری عاقل اندر سفیه صحبت می کنی داری به سفاهت خودت دامن می زنی...
من سفیهم و تو پیروز باش...
خیلی ممنون! اون پیروز هم من نمی خوام ! اونم خودت باش!
تو بیشتر نیاز داری.
ژست از خود گذشتگیتان خرابمان کرد