کرکره ی مغز پایینه ... تعطیل تعطیلم...
پشت کامپیوتر نشستم و آدامس می جوم و گاهی پنجول می کشم لای ریشام و صورتمو می خارونم... و بدون این که به چیز خاصی فکر کنم همینجوری دکمه های کیبوردو سرکوب می کنم...
و این هیچ علتی نداره جز این که شکمم سیر سیره... از ترس این که شب شام گیرم نیاد یا حوصله ی شام خوردنو نداشته باشم ، برای این که از این لاغرتر نشم همزمان با نهار شاممم ( شامم را هم! ) خوردم....
همیشه وقتی شکمم زیادی سیره فکرم کار نمی کنه و هیچ استعداد و تمایلی برای انجام هیچ کار به درد بخوری ندارم...
تازه می فهمم شکم سیری چه دردیه...
درد گشنگی هم که...
خیلی وقته می دونم...
پی نوشت :
نمی دونم این حس خود مستضعف بینی از کجا اومده و در من رشد و نمو پیدا کرده؟ اما می دونم هیچ ربطی به روشنفکری نداره!
آخه جدیدا فقر هم جزو ادوات روشنفکری شده...
روشنفکرای فقیر که تو کافه چای 1500 تومنی می خورن و به زور سیگار بسته ای 400 تومنی دود می کنن...