سگنوشت

ما که هیچ جهان نمی دهدمان محل سگ!

سگنوشت

ما که هیچ جهان نمی دهدمان محل سگ!

FOOD OVER DOSE

کرکره ی مغز پایینه ... تعطیل تعطیلم... 

پشت کامپیوتر نشستم و آدامس می جوم و گاهی پنجول می کشم لای ریشام و صورتمو می خارونم... و بدون این که به چیز خاصی فکر کنم همینجوری دکمه های کیبوردو سرکوب می کنم... 

و این هیچ علتی نداره جز این که شکمم سیر سیره... از ترس این که شب شام گیرم نیاد یا حوصله ی شام خوردنو نداشته باشم ، برای این که از این لاغرتر نشم همزمان با نهار شاممم ( شامم را هم! ) خوردم....

همیشه وقتی شکمم زیادی سیره فکرم کار نمی کنه و هیچ استعداد و تمایلی برای انجام هیچ کار به درد بخوری ندارم... 

تازه می فهمم شکم سیری چه دردیه... 

درد گشنگی هم که... 

خیلی وقته می دونم... 

 


 

پی نوشت : 

نمی دونم این حس خود مستضعف بینی از کجا اومده و در من رشد و نمو پیدا کرده؟  اما می دونم هیچ ربطی به روشنفکری نداره!  

آخه جدیدا فقر هم جزو ادوات روشنفکری شده... 

روشنفکرای فقیر که تو کافه چای 1500 تومنی می خورن و به زور سیگار بسته ای 400 تومنی دود می کنن...