سگنوشت

ما که هیچ جهان نمی دهدمان محل سگ!

سگنوشت

ما که هیچ جهان نمی دهدمان محل سگ!

عر بده

گفته باشم... می خواهم کمی حرف تکراری بزنم... 

بین این همه چیز های تکراری که روز و شبت را ساخته اند تو را به خدا زورت را به این چند خط من نرسان...   

می خواهم تکلیفم را با شما روشن کنم... 

شما روشنفکر عزیز... 

شما سبز گرامی... 

شما بسیجی محترم... 

شما (( بیزینس من )) بنزدار کامرانیه ای بزرگوار... 

شما  کارگر فقیر مستاجر ساکن هرکجا آباد ( که هیچ کس حاضر نیست ته این جمله هم برایت عزیز و گرامی و محترم بیاورد )....   

از شما سوال دارم؟ 

آیا واقعا نمی فهمید دور برتان چه خبر است؟ 

همه چیز که دارد از دست می رود عزیز من ... 

همه چیز یعنی انسانیت و شرافت و اعتماد و محبت و شادمانی و صداقت و رفاقت و استقلال و آزادی و  عشق بیچاره ...  

مفهوم همه چیز دیگر گونه شده است... 

به گونه ای که به هیچ دردی نخورد... 

بلکه حتی به گونه ای درد افزا....

بگویید می فهمید و برایتان مهم نیست تا کمی آرام بگیرم... 

تا خیالم راحت شود که در دنیا هنوز انسان هایی هستند که مغزشان از خشتک و ما یحتوی فراتر کار می کند...  

یا حداقل اگر فقط به پر کردن سیرابیشان می اندیشند فکری برای شام پس فردا شب هم کرده اند... 

و بدانند که طاعون ، برای همه حکم واحد دارد.... 

مرگ تدریجی...  


 

پدرسگ می خواهد سر خدا را هم کلاه بگذارد...  

با یک دیگ برنج و خورشتی که هر سال محرم از پول خرد های ته کشو بار می کند.... و به خیال خودش بهشتش را تضمین کرده.... 

و دیگری با یک 2000 تومانی که در فاصله ی چند ثانیه ای بالا و پایین شدن شیشه ی بی ام و  به گدا غربتی ها می دهد... 

البته قطعا نیت حضرات خیر است....

نظرات 2 + ارسال نظر
راحیل پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ http://hatef88.blogsky.com


"پدرسگ می خواهد سر خدا را هم کلاه بگذارد..."
خیلی خوب نوشتی...

صنم شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ب.ظ

طاعون دارد همه ی ما را با خود می برد! آری...طاعون است...قسم به این شب سرد پائیزی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد