سگنوشت

ما که هیچ جهان نمی دهدمان محل سگ!

سگنوشت

ما که هیچ جهان نمی دهدمان محل سگ!

LIFE

هر کس به مراحل والای روشنفکری می رسه ( یا فکر می کنه رسیده )  یک تعریف اندیشمندانه ای از زندگی از خودش در می کنه... 

 

یکی می گه:‌ زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست...   یعنی مثلا یه جایی برای فیلم بازی کردن و این جور شامورتی بازیا...   

یکی می گه زندگی  آبشاره... یکی می گه زندگی زیباست تا شقایق هست باید کرد...  

یکی می گه زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد

یک هم می گه :زندگی یعنی فاصله میان تولد تا مرگ.... 

 

خلاصه من سر در نیاوردم زندگی به پیرزن و جاده و زنبیل و آبشار و خیابون و مرگ و تولد حقیقتا چه و چقدر مربوطه... 

 

اما در این مرحله از روشنفکری باید اعلام کنم زندگی مثل یه شیشه ی مربای خالیه که ما مثل یه هسته ی آلبالو اون توییم... دقیقا معلوم نیست چرا اون توییم و چه غلطی می کنیم... اما این قدر این شیشه رو تکونش می دن  که بلاخره یه روز این هسته هه از توی اون شیشه هه خسته از یه عمر به در و دیوار خوردن سووووت میشه بیرون...  

 

والسلام...

نظرات 1 + ارسال نظر
صنم چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

حقیقتن اگه این علما و روشنفکرا دور هم جمع می شدند و با هم هنرمندی میکردن چه شاهکارها که نمی آفریدند... به نظر من «زندگی همون صحنه ایه که در خیابان کرده میشه... از تولد تا مرگ... هر روز!» و من اولین روشنفکری هستم که به این تعریف رسیدم...
زنده باد ما و آقای هلیش و و لاغیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد