بار سفر بستیم و می ریم از این شهر ۱۰ روزی تا چشممون تو چشم خیلیا نیفته تا خجالت نکشن یه وقتی...
میرم اونجا که عرب نی انداخت... بمب انداخت... موشک انداخت...
میرم تا ۱۰ روز خودم باشم و واسه خودم باشم و فکر نکنم به این که کی به کیه و چی به چیه؟
میرم اما یادم می مونه که باید برگردم...
تو هم هرجا اگه رفتی یادت باشه که بر می گردی... یادت باشه...
می رم ۱۰ روز تو خاک و خل تا خاکی بمونم... تا مثل شما نشم... الهی هیچ وقت مثل شما نشم... شما که به بوی کاه گل نم خورده می گید پیف پیف... شما که می ترسید دستتون به دست بچه های کر و کثیف و دماغوی دهات بخوره... که مبادا یه کم از دهاتی بودن اون بهتون بماله.... یا یه کم از شهری بودن شما رو بکنه و با خودش ببره...
شما که یا از خودتون فرار می کنید...یا از باباتون!یا فوقش از بابا بزرگتون!
خلاصه می رم همونطوری که قول داده بودم به خودم و شما و پدربزرگ خدابیامرزم...
می رم یه جایی که حتی یه بی ام و توش نباشه...
حتی یه کافی شاپ روشنفکری
حتی یه آدم نا آدم از خود بی خبر ....
نه فرهنگ بی فرهنگی ... نه بی فرهنگی فرهنگی...
یا حق
سلام، میشه لطفا آدرس اونجا رو به من هم بدی من عاشق اونجا هستم.
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایت...
esme webloget koshte mano .. kheyli shakhe